جندی شاپور (البرز)

علمی فرهنگی

 هما ارژنگي :

هما ارژنگيهما ارژنگي، چكامه‌سراي نامور كشورمان، در پي لرزه‌هايي كه بر تن سرزمينمان افتاد و آواري كه بر سر هم‌ هم‌ميهنانمان، هوار شد، چكامه‌اي سروده كه آن را پيشكش مي‌كنيم.
 
بوشهر من
باز هم لرزیدی ای خاک کهن
باز افزودی  مرا  درد  و  محن
ناگهان از لرزه‌های مرگبار
کلبه‌ها شد بر سر مردم هوار
دست بدکاری ز خیل اهرمن
شعله زد بر دامن بوشهر من
شد از این بیداد و پژواک جنون
دشتی و خور موج و کاکی واژگون
سنگ و چوب و خشت در هم بافتند
بام‌ها و کوچه‌ها بشکافتند
با هجوم مرگ و فریاد جرس
زندگی آهسته افتاد از نفس
جای امواج بلند و خوش‌نوا
شهر شد یکباره چاووشِ عزا
نازنینم گر چه گشتی چاک چاک
بر تو می‌نازم هم از پور و نیاک
بر تو می‌نازم من ای خاک سپند
گشته نامت از دلیرانت بلند
تنگسیرت، تنگِ شیرستان بود
خاکِ دلوارت، دلیرستان بود
نام تو از روزگاران کهن
کرده آذین پیکرِ مام وطن
مکر  روبه‌پیشگان را دیده‌ای
بر سپاهِ گرگ‌ها شوریده‌ای
راستی را کز شکستن‌های تو
کی پذیرد کاستی بالای تو!
تا که چرخ هستی و گردون بپاست
آتش عشق وطن در جان ماست
ققنسی زاینده دارد در نهان
تا ابد پاینده ماند جاودان
 
بیست ودوم فروردین نود و دو
امرداد

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:زلزله بوشهر,بوشهر,هما ارژنگي,سروده,شعر,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

کنون گویمت رویدادی  دگر                زتاریخ دیرین این بوم  وبر               

چواسکندرآمد به ملک کیان                یکی گرد   فرمانده قهرمان

به ایرانیان داد درس وطن                  در این ره گذشت از سروجان وتن

که فرزند نام آور میهن است               مر آن شیردل آریو برزن است

چو اسکندر آهنگ ایران نمود             همه آگهان را هراسان نمود

جهانگستری فکر وسودای او              جهانگیری اندیشه و رای او

چو موج شتابنده میراند پیش               بشد کار دارا به سختی پریش

سر انجام, دارا در آمد زپا                  از این بار شد پشت ایران دو تا

بسی شهرها را سکندر گشود              به جز پارس, چون راه دشوار بود

گذرگاه او تنگه ای بود تنگ               دو سویش همه صخره و کوه و سنگ

همه سنگها بود ره ناپذیر                  همه صخره هایش کهنسال و پیر

در آن تنگه سردار ایران سپاه             بر اسکندر و لشکرش بست راه

چو کوهی سر افراشت بر آسمان         که تا ره بود بسته بر دشمنان

پس از روزها پایداری و جنگ           پس از هفته ها کارزار و درنگ

سکندر نیارست از آن ره گذشت         بکارش فرو ماند و درمانده گشت

سر انجام فکری سکندر نمود             پی چاره تدبیر دیگر نمود

بگفتا به سردار ایران سپاه                 که بگذر ز پیکار و بگشای راه

ببخشم تو را بر همه مهتری               از این پس تو سردار اسکندری

ولی آریو برزن پاکدل                      پی پاس این خاک و این آب و گل

به اسکندر از خشم پاسخ نداد              چو کوهی فراروی او ایستاد

سرانجام نابخرد گمرهی                    به دشمن نشان داد, دیگر رهی

چو اسکندر از تنگه آمد فراز              ز نو آریو برزن چاره ساز

گران پاتر از صخره های بلند             بپا ایستاد اندر آن, تنگ بند

بدین گونه ره بر سکندر ببست               بر او آشکار و مسلم شکست

بدانست جز مرگ در پیش نیست          ورا تا عدم یک قدم بیش نیست

چو نزدیک شد لحظه واپسین               به میدان آورد گفت این چنین:

((بدان ای سکندر پس از مرگ من          پس از ریزش آخرین برگ من

توانی گشایی در پارس را                   نهی بر سرت افسر پارس را

به تخت جم و کاخ شاهنشهان               قدم چون نهی با دگر همرهان

مبادا شوی غره از   خویشتن              که ایران بسی پرورد همچو من))

چو اسکندر این جانفشانی بدید             سرانگشت حیرت به دندان گزید

به آهستگی گفت با خویشتن                که اینست مفهوم عشق وطن

اگر چند آن آریا مرد گرد                   پی پاس ایران زمین, جان سپرد

ولی داد درسی به ایرانیان                  که در راه ایران چه سهل است جان!    

توران بهرامي پور


  آریوبرزن؛ بزرگ سردار بی‌آوازه/ مقاومت آریوبرزن در مقابل سپاه اسکندر به روایت تاریخ

 اسکندر مقدونی در سال ۳۳۱ قبل از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان (جنگ آربل یا گوگامل) و شکست پایانی ایرانیان، قصد عزیمت به «پارس» پایتخت ایران را داشت که با وقوع خسوف، نظم سپاه بر هم ریخت. مقدونی‌ها بر این باور بودند که خسوف بیانگر واقعه‌ای تلخ و دشواری بسیار است، پس بسیاری از ادامه مسیر سرباز زدند. کنت کورث در کتاب تاریخ اسکندر خود آورده است: «در شب نخست ماه گرفت و به نظر مقدونی‌ها چنین آمد که پرده‌ای خونین رنگ روی ماه کشیده و از نور آن کاسته شده است... این حادثه نزدیک بود موجب شورش گردد که اسکندر اهمیت موقع را دریافته و در‌‌ همان وقت کاهنان مصری را خواسته عقیده آنان را درباره خسوف خواست... کاهنان مصری می‌دانستند تحولاتی در زمان روی می‌دهد و ماه می‌گیرد... ولی آنچه از این حساب معلوم می‌شود سری است که کاهنان از مردم پنهان می‌دارند. اگر عقیده آنان را متابعت کنیم آفتاب ستاره یونان است و ماه ستاره ایران. بنابراین هرگاه ماه بگیرد بلیه و انهدامی برای پارسیان است.» انتشار این خبر در میان لشکر موجب امید و همراهی آنان با اسکندر می‌شود.                                 

 

تاریخ ایرانی: تاریخ ایران باستان مملو از سرداران و بزرگانی است که برای حفظ این مرز و بوم تلاش کرده‌اند. اما نام، نشان و اطلاعات موجود از آن‌ها محدود به کتب یونانی شده است آنچنان‌که به گفته عبدالرفیع حقیقت«... اگر مورخان یونانی ذکری از این وقایع نکرده بودند، اصلا خبری از این فداکاری‌ و وظیفه شناسی‌های بزرگ ملی به ما نمی‌رسید.»

 آریوبرزن سردار بزرگ ایرانی که مدتی است به دلیل امکان تخریب یا جابجایی مجسمه‌اش در میدانی به همین نام در شهر یاسوج، نامش بر سر زبان‌ها افتاده نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ چنانچه اگر به جست‌وجوی شخصیت و اطلاعاتی درباره او در منابع گوناگون بپردازیم جز نامش و چند سطر کوتاه آن هم نه در کتب تاریخی خودمان بلکه در کتب افرادی چون آریان، دیودور، کنت کورث و پلی‌ین (مورخان عهد قدیم) چیزی عایدمان نمی‌شود. گرچه اطلاعات این کتب محدود است، اما حال که نام این سردار بزرگ بر سر زبان‌هاست، بد نیست به همین منابع سری بزنیم و این شخصیت تاریخی را از میان سخنان این نویسندگان بیابیم.

  بقیه در پیوست

 

       

 

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
ادامه مطلب
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:آریوبرزن,شعر,مقاومت آریوبرزن,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 233 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , scientific.alborz.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com