جندی شاپور (البرز)

علمی فرهنگی

در دل روستای هرزویل در نزديكي منجیل، سروی از ديار كهن برجاي مانده است. سروي كه به شوند بلنداي خيره كننده‌اش و شمار سال‌هايي كه با تمام سختي‌ها زيسته و هنوز استوار مانده بسيار مورد توجه است. سرو کهنسال هرزویل، با بلنداي 600 متری از سطح دریا كه در 20 شهريور سال 1366 به شماره‌ي ١١٣ از سوی شورای عالی محیط‌زیست به‌ عنوان یک اثر طبیعی ملی ثبت شد.
بلنداي اين سرو 30 متر است و پهناي تنه‌ي آن ٤متر، آن‌چنان كه در روايات گوناگون آمده ديرينگي آن به هزار تا سه هزارسال مي‌رسد. ناصرخسرو قبادیانى نيز در سفرنامه‌ي خود از این درخت زیبا و کهنسال ياد كرده است.
در فرهنگ ايران باستان سرو نشان اهورا مزدا و زندگي پس از مرگ است. دکتر ابریشمی در مقاله‌ي سرو در فرهنگ ایرانی می‌نویسد: «در باور پیروان آیین مهر، سرو درختی است که ویژه‌‌ي خورشید و زایش مهر است. درختی که همیشه سبز است، از این روی سرو نماد مهر تابان و زندگی‌بخش و نشانه‌س نامیرایی و آزادگی و پایداری در برابر نیروهای مرگ‌آور بوده است.»
در چشمه‌هاي(:منابع) کهن ایرانی، به عمر دراز سرو، جاودانگی و آزادگی آن اشاره شده است. در ادبیات فارسی نيز سرو نماد آزادی و آزادگی به شمار آمده است.
«برهان قاطع» درباره‌ي شايستگي سرو آورده: «هر درختی را کمال و زوالی هست، چنان که گاهی پربرگ و تازه است و گاهی پژمرده و بی‌برگ، سرو را هیچ‌یک از اینها نیست. همه وقت سبز و تازه است.»
«فرهاد‌میرزا‌معتمدالدوله»‌ كه از درخت سرو تناوری، با دور تنه‌ي 25/4 ذرع، در نزدیک استخر سخن گفته در سال 1292ق، با ديدن سرو قريه‌ي هرزه‌ویل در نیم فرسنگی قریه‌ي منجیل می‌گوید: «سرو قریه‌ي فنا در شیراز از این بلندتر و بزرگتر است، ولی او پریشان و افشان است، مانند این شاداب و سبز نیست، و این شادابی از رطوبت هواست.»


 

نگار پاكدل

AmordadNews

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:روستای هرزویل,سرو کهنسال,منجیل ,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 از «ماراتن» تا «آتن» برای رساندن خبر پیروزی، یک‌نفس، آنچنان دوید که پس از رساندن خبر از خستگی مرد.
آن‌گونه که «هرودوت»، تاریخ‌نگار یونانی نوشته است، پارسیان از یونانیان در نبرد ماراتن در سال 490 پیش از میلاد شکست سختی خوردند. برای رساندن خبر شکست ایرانیان از یونانیان، یک سرباز، پیاده از دشت ماراتن تا آتن را دوید تا پیک این پیروزی باشد اما شادی‌اش چندان نپایید و از خستگی مرد. شاید این سرباز، اگر فراموش نمی‌کرد که می‌شود اسبی اختیار کرد و تا آتن رفت، این اندازه زود نمی‌مرد، البته اگر اسبی برای این سپاه به اصطلاح پیروز مانده باشد.
به هرروی رخدادنگاران باخترزمینی(:غربی) نبرد ماراتن را نخستین نبرد سرنوشت‌ساز تاریخ بشر نامیده‌اند و آن‌را پیروزی «دموکراسی غربی» بر «استبداد شرقی» می‌خوانند.بی‌گمان نبرد ماراتن را باید از روی ساخته و پرداخته‌های هرودوت یونانی جست‌و‌جو کرد اما در این میان، اندکی اندیشه نیز نیاز است.
چنین آمده که در این نبرد، 200 هزار سرباز مسلح ایرانی به‌همراه 600 کشتی جنگی در برابر 11 هزار یونانی صف‌آرایی کرده‌اند.
يوناني‌ها به سارد كه جزوي از امپراتوري پارس است، يورش برده و شهر را به آتش كشيده‌اند. داريوش‌شاه براي گوشمالي يوناني‌ها سپاهي را روانه‌ي يونان كرده كه برپايه‌ي نوشته‌هاي «هرودوت يوناني»، ٢٠٠هزار سرباز به فرماندهي «داتيس» و «آرتافرن»، روانه‌ي يونان مي‌‌شوند.
سپاه ١١ هزار نفري يونان به فرماندهي «كالي‌ماك» در برابر ايرانيان مي‌ايستند.
چنين آمده كه بخشی از گروه اعزامی(1٠ هزار نفر(:‌به‌ایوربام)) زیر فرمان «داتیس» در دشت‌های ماراتن اردو زد. نیروهای آتنی در برابر ایرانی‌ها در حالت حمله بودند اما جنگی رخ نداد. پس از چند روز به نیروهای اعزامی دستور داده شد که سوار کشتی شوند و به آتن بروند. آنگاه که بخشی از نیروهای ایرانی کاسته شد، جنگ درگرفت. در این میان ایرانیان، به فرمان داتیس به‌سوی ساحل، واپس، نشستند.
«هرودوت» در جایی از نوشته‌هایش به خیانت یکی از سربازان یونانی اشاره دارد و چنین می‌نویسد که سربازی یونانی در بلندترین جای جزیره‌ی «آت‌تیک» با بالا بردن سپر خود، ارتش ایران را از خالی‌بودن آتن از سربازان یونانی باخبر می‌کند.
با در کنار هم نهادن همه‌ی اینها، آناني كه مي‌انديشند و كوركورانه چيزي را باور ندارند، خواهند دریافت که صف‌آرایی ایرانیان در «ماراتن»، تنها برای خالی‌کردن آتن از سربازان یونانی انجام شده است و واپس‌نشیی‌(:عقب‌نشینی) بخشي از ارتش ایران از دشت ماراتن به‌سوی ساحل نه تنها نشان شکست پارسیان از یونانی‌ها نیست بلکه خبر از یک مانور حساب‌شده‌ی نظامی دارد.
ارتش ایران برای گشودن دروازه‌های آتن راهی شده بود. هنگامی‌که بخش دوم ارتش ایران که بخش اصلی را نیز تشکیل می‌دادند با فرماندهی «آرتافرن» در حال نزدیک‌شدن به ساحل آتن بودند، ارتش یونان به آتن رسیده بود. ارتش ایران با دیدن یونانی‌ها در آتن، دریافت که دیر رسیده است، از همین رو «آرتافرن» از پیاده کردن نیروهای ایران خودداری کرد. در این نبرد ایرانی‌ها، قرار بود آتن را بدون جنگ و خونریزی بگیرند، یک نقشه‌ي جنگي كاملا برنامه‌ریزی شده كه در آن قرار نبود خوني ريخته شود و البته كه فرماندهان با درايت داريوش آنگاه كه ديدند كه اين نقشه‌اي نيست كه در آغاز برنامه‌ريزي كرده‌اند، با در نظر گرفتن ريسك موجود از ادامه‌ي‌حمله خودداري كردند.
برپایه‌ی نوشته‌ی «هرودوت» در پایان این نبرد ایرانی‌ها، 6400 سرباز و هفت کشتی خود را از دست دادند در حالی‌که از یونانی‌ها تنها 192 نفر کشته شدند که «کالی‌ماک» نیز یکی از کشته‌شدگان بود. «هرودوت» نبرد ماراتن را شکستی بزرگ برای پارسیان، ترسیم می‌کند و پس از او دیگر رویدادنگاران یونانی، شاخ و برگ‌های دیگری بر داستان «هرودوت» می‌افزایند.


نی‌بور(Niebuhr) درباره‌ی این نبرد چنین نگاشته است: «نوشته‌های یونانی‌ها درباره‌ی نبرد ماراتن و جنگ‌های دیگر ایران با یونان به شعر و افسانه‌گویی و داستان‌سرایی از تاریخ‌نویسی شبیه‌تر است. آن‌چه به نظر می‌رسد این است که سپاه ایران در دشت ماراتن دچار شکست نشده است. بدین معنا چون «داتیس»، فرمانده سپاه ایران، متوجه شد که میدان عمل و باریک بودن عرض میدان نبرد، مانع کاربرد سواره نظام است، ناچارشد که فرمان عقب‌نشینی صادر کند. «هرودوت» صدور فرمان عقب‌نشینی را به منزله‌ی شکست سپاهیان ایران قلمداد کرده است.»
ناپلئون بناپارت نیز که نبردهای ایران را برپایه‌ی نوشته‌های هرودوت و دیگر یونانیان خوانده، در یادداشت‌هایش آورده که: «درباره‌ی پیروزی‌هایی که یونانی‌ها به‌خود نسبت می‌دهند نباید فراموش کرد که این گفته‌ها همه از یونانی‌ها است و گزافه‌گویی و لاف‌زنی آنها نیز مسلم است.»
اما شاید جالب باشد که نظر علمی‌پژوهشی «هانس‌ولبروک»، رخدادنگار آلمانی را هم بدانید. او در این‌باره می‌نویسد: «ارتش یونان در ماراتن از سربازان پیاده‌ي سنگین‌اسلحه ترکیب شده بود که توان مانور آن محدود به تغییر مکان به‌طور بطئی به‌سوی جلو بود. «هرودوت» نوشته است که یونانی‌ها با یورش و پیشروی 4800 قدم در میانه‌ی دشت ماراتن و خردکردن مرکز جبهه‌ی ایرانیان، پیروز شدند. در حالی‌که این‌کار از نظر فیزیکی غیرممکن است.
طبق آیین‌نامه‌های «نظامی مشق صف جمع ارتش آلمان»، سرباز با تجهیزات کامل می‌تواند تنها در دقیقه 1080 تا 1150 گام بدود. جنگ‌افزار آتنی‌ها از سربازان کنونی آلمان سبک‌تر نبوده و دو ایراد کلی هم داشتند. یکی این‌که آنان سربازان حرفه‌ای نبودند بلکه مردمان غیرنظامی بودند و دیگر این‌که سن بیشتر آنها از حدمجاز در ارتش‌های نوین تجاوز نمی‌کرد.»
از دیدگاه «ولبروک»، آشکار است که نبرد ماراتن در خود دشت ماراتن رخ نداده است بلکه در جایی بوده که بلندی‌ها و جنگل، یونانی‌ها را از محاصره‌شدن در امان داشته است.
ولبروک در پایان چنین می‌نویسد: «دشت ماراتن به اندازه‌ای کوچک است که نزدیک به 50 سال پیش هنگامی‌که یک افسر ستاد ارتش آلمان هنگامی‌که از آنجا بازدید کرد با شگفتی نوشت که این دشت برای یک تیپ آلمانی نیز جای کافی برای انجام تمرینات ندارد.»
باوجود همه‌ی آن‌چه آمد، باختری‌ها(:غربی‌ها) آنچنان یاد این نبرد خيالي را گرامی می‌دارند که نام یکی از ورزش‌های دو‌و‌میدانی المپیک را ماراتن نهاده‌اند. باختری‌ها، پس از گذشت دوهزار‌و‌اندي سال آنچنان اين نبرد را بزرگ، نشان مي‌دهند كه جاي شگفتي است.
مرتضا ثاقب‌فر، نويسنده، ترزبان(:مترجم) و پژوهشگر ايراني كه در زمينه‌ي هخامنشيان كارهاي بسياري از او به بازار كتاب آمده درباره‌ي اين بزرگنمايي باختر‌زميني‌ها، گفت: «اين بزرگنمايي‌ها در زمان خودش، كاربرد داشته‌است يعني هرودوت با اين كار تلاش كرده براي ملتش تاريخ بسازد و براي هم‌ميهنانش غرور. اما چرا هنوز باختري‌ها به اين افسانه‌ي ايدئولوژيك، احساس نياز مي‌كنند، جاي بسي شگفتي دارد.»
به باور «ثاقب‌فر» بايد در اين باره بيشتر انديشيد. شايد همه‌ي آنهايي كه به چنين افسانه‌اي خود را آويزان كرده‌اند، از ناسيوناليسم ايراني، در هراسند.
ثاقب‌فر گفت: «از ميان همه‌ي تمدن‌هاي كهني كه در خاورميانه مي‌زيسته‌اند، تنها ايران است كه برجاي مانده‌است. ايران تمدني است كه همه‌ي هجوم‌هاي تاريخي را كنار زده و هنوز پابرجا اسيتاده است، آگاهي ملي ما هنوز زنده است و به گمان من،‌ باخترزميني‌ها از همين مي‌ترسند و جنگ‌هايي چون ماراتن و سالاميس چيزي جز دست‌آويز برايشان، نيست.»

امرداد

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:دروغ ماراتن ,نبرد ماراتن,هرودوت,یونانی‌ها ,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 125 يادمان و گستره‌ي تاريخي- فرهنگي در كاوش‌هاي باستان‌شناسان در منطقه‌ي «پاسارگاد» پيدا شد. به گزارش روابط عمومي پارسه- پاسارگاد اين يافته‌ها در كاوش‌هاي دشت «سر‌پنيران» در جنوب خاوري(:شرقي) دشت پاسارگاد به‌دست آمده است.
دشت سرپنيران با آب و هوايي معتدل، در ميان رشته‌كوه‌هايي ديوار‌مانند جاي گرفته است. به گفته‌ي يكي از كارشناسان باستان‌شناسي بررسي دشت سرپنيران به‌گونه‌ي پيمايشي انجام شده و در ميان يافته‌هاي به‌دست‌آمده، يادمان‌‌هايي از دوران ميان‌سنگي، نوسنگي، پيش از تاريخ‌(‌روستا‌نشيني) تاريخي و اسلامي وجود دارد. ديرينگي يادمان‌هاي شناسايي‌شده، يك فرآيند زماني از 12000 سال پيش تا‌كنون را در بر مي‌گيرد.
ابزار‌هايي سنگي از دوره ميان‌سنگي، شناسايي چند غار، يادمان‌هايي از دوران نوسنگي، چندين يادمان تاريخي از روزگار هخامنشي، فرا‌هخامنشي، ساسانی و روزگار اسلامي‌، از ارزشمندترين يافته‌هاي اين كاوش باستان‌شناسي است.



پناه گاههاي صخره اي سياه چوقي ومبارك اباد

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:١٢٥اثر تاریخی,دشت پاسارگاد ,كاوش باستان‌شناسي , ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

از آنجایی که برادرانم فارغ التحصیل دبیرستان و راهنمایی البرز تهران بودند و مدام از اون تعریف می کننددر مورد تاریخچه آن خیلی دوست داشتم بدونم و این مطالب رو پیدا کردم ،امیدوارم جالب باشه و تجدید خاطره ای هم برای کسانی که خاطراتی با آن دارند باشه.

فارغ‌التحصيلان ششمين دوره كلاس تجاري دبيرستان البرز به همراه ساموئل جردن و همسرش1938 ميلادي

 آشنايي با ساموئل مارتين جردن مدير آمريكايي دبيرستان البرز و دليل نامگذاري خيابان جردن تهران

دكتر ساموئل مارتين جردن (Samuel M. Jordan) از سال ۱۸۹۹ تا سال ۱۹۴۰ رياست كالج آمريكايي تهران (دبيرستان البرز) را به عهده داشت. او باني و سازنده دبيرستان البرز و مدرسه دخترانه آمريكايي تهران است.

  جردن در سال ۱۸۷۱ ميلادي در نزديكي شهر يورك در پنسيلوانيا بدنيا آمد. پس از تحصيل در دبستان و دبيرستان در سال ۱۸۹۵ ميلادي از كالج لافايت درجه B.A (ليسانس) گرفت. در سال ۱۸۹۸ درجه استادي علوم الهي (ام.ا) از دانشگاه پرينستون را دريافت كرد. در سال ۱۹۱۶ كالج لافايت او را با درجه D.D (دكتر در حكمت و فلسفه) شناخت و در سال ۱۹۳۵ ميلادي از كالج واشنگتن و جفرسون بدرجهٔ دكتراي حقوق نائل شد.

دكتر جردن در سال ۱۸۹۸ ميلادي (۱۲۷۸ خورشيدي) به ايران آمد و يك سال بعد رياست مدرسه را به عهده گرفت .در سال ۱۹۱۳ ميلادي (۱۲۹۲ خورشيدي) با راه‌اندازي كلاس‌هاي باقيمانده دوره دوازده ساله دبيرستان تكميل گرديد. در سال ۱۹۱۸ ميلادي (۱۲۹۷ خورشيدي) اولين ساختمان شبانه‌روزي كه در آن زمان، مك كورميك‌ هال (Maccormick Hall) ناميده مي‌شد و يك ساختمان ديگر پايان يافت. 

 به پاس خدمات فرهنگي وي در كالج البرز، دو مدال و نشان به او عطا كرد: 

•    در سال ۱۳۰۰ هجري خورشيدي، وي يك قطعه نشان و مدال درجه دوم علمي 

•    بار ديگر در سال ۱۳۱۹ هجري خورشيدي، وي و خانمش به دريافت نشان درجه يك علمي ديگر مفتخر شدند. 

 

دكتر جردن، در سال ۱۳۱۹ هجري خورشيدي از ايران رفت. 

دكتر جردن پس از بازگشت به آمريكا، در سال ۱۳۲۳ هجري خورشيدي، دوباره به ايران آمد و مورد استقبال شاگردان و مريدانش قرار گرفت. او ايران را وطن دوم خود مي ‌ناميد و همواره از آن به نيكي ياد مي‌كرد. وي در سال ۱۳۳۳ هجري خورشيدي، در ۸۱ سالگى در آمريكا در گذشت. 

در سال ۱۳۲۶ هجري خورشيدي، مراسمي به ياد او و براي بزرگداشت او در تالار دبيرستان البرز برگزار شد و نيم تنه سنگي وي را كه استاد ابوال¬حسن صديقي تراشيده بود، در كنار در ورودي آن نصب كردند. اين پيكره بعدا به كتابخانه دانشگاه صنعتي اميركبير منتقل گرديد. 

بزرگراه آفريقا در شمال تهران، در زمان رژيم گذشته، به يادبود وي خيابان جردن نام گرفته بود، نامي كه هنوز هم بطور غير رسمي كاربرد دارد. كتابي به نام 'روش دكتر جردن' به قلم شكرالله ناصر در ديماه ۱۳۲۳ در تهران منتشر شده كه در آن به شيوه كار وي و اداره دبيرستان پرداخته است. 

 

از خاطرات و كلمات دكتر جردن 
 

•    'من ميليونر هستم زيرا هزارها فرزند دارم كه هر كدام براي من، براي ايران و براي دنيا ميليونها ارزش دارند.' 

'بچه ‏ها مملكت شما سابقهٔ درخشانى داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگى به همت و شجاعت و كوشش شما دارد. اميدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و براى ملت و كشورتان مفيد واقع شويد.' 

براي دروغ، ده شاهي كفاره تعيين كرده بود. 

اگر در جيب كسي سيگار پيدا ميشد، يك تومان جريمه داشت. 

اگر از دانش‏آموزى سئوالى مى‏كرد و او بلد نبود، مى‏گفت: 'كلّه به ‏كار، كدو كنار.' 

ميگفت ' سيگار لوله بي مصرفي است كه يك سر آن آتش و سر ديگر آن احمقي است!' 

لوطى‏ را در معنايى منفى ـ در مايهٔ الواط ـ به ‏كار مى‏برد و مى‏گفت: 'غيرت، همت، زحمت، كار، كوشش: اينها به آدم‏آباد می ‏رسد. سستى، بى حالى، كارنكردن، بارى‏ به ‏هرجهت بودن به لوطى‏آباد مى‏رسد.' 

از ديگر بزرگان دربارهٔ او :

تا كشور ما جايگه جردن شد

بس خارستان كز مددش گلشن شد

اين باغ هنر كه دور از او بود، كنون‏

چشمش به جمال باغبان روشن شد 

 

و نيز: 

نادانى چيست جز به غفلت مردن؟

بايد به علاج از اين مرض جان بردن

گفتم كه طبيب درد نادانى كيست؟

پير خردم گفت كه جردن، جردن! 

نوشته : جعفر سپهري

نقل از هوپا

 

 عکسها در ادامه نوشتار اضافه گردیده است

دبیرستان البرز
تاریخچه کالج آمریکایی و دبیرستان البرز

 

 

Alborz High school

بی گمان دبیرستان البرز یکی از قدیمی ترین دبیرستان های کشور ماست و اگر کالج آمریکایی ها، که بعدها، در سال 1319 به دبیرستان البرز تغییر نام داد را نیز به حساب آوریم، نزدیک به 140 سال قدمت دارد. این دبیرستان به دلیل برخورداری از مدیرانی کارآمد که کمتر دستخوش تغییرات و جابجایی می شدند ( خصوصاً در سال های پیش از انقلاب )، اگر نگوییم بهترین و کارآمدترین دبیرستان کشور بوده است، یقیناً یکی از بهترین ها تلقی می شده است. بیش از سی هزار فارغ التحصیل این دبیرستان طی هفتاد سال گذشته، عمدتاً مدارج بالای علمی را طی کرده و بسیاری از آنان در ایران و سایر نقاط جهان مصدر خدمات مفید به جامعه بوده و هستند. چندی پیش که برای پیدا کردن کتابی به جستجوی کتابخانه ام پرداختم، چشمم به کتاب "سده نام البرز" خورد. کتابی که در سال 1353 به همت زنده یاد دکتر محمدعلی مجتهدی ( رئیس وقت دبیرستان البرز ) منتشر شد و به هر یک از دانش آموزان دبیرستان ( که من هم یکی از آنها بودم ) به یادگار اهدا گردید. کتاب چهارصد صفحه ای سده نامه، من را با خود به دنیای خاطرات گذشته برد. حال و هوای مدرسه، مدیر، ناظم ها، معلمین، همکلاسی ها و هم مدرسه ای ها، حیاط و ساختمان های دبیرستان و ایام نوجوانی. زمانی به خود آمدم که پاسی از شب گذشته بود. کتابی را که می خواستم، پیدا نکردم اما کوله بار خاطرات، من را بر آن داشت تا آنچه در مورد دبیرستان البرز: می دانم، خوانده ام و یا می توانم فراهم کنم، در وب سایت ایران – ایرانی ها قرار دهم، باشد که بسیاری از "البرزی ها" را در این نوستالژی سهیم نمایم و آنهایی را که فقط نامی از البرز شنیده اند، با این مجموعه گرانقدر که وجودش با تاریخ معاصر ایران عجین است آشنا سازم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. بدیهی است این حقیر آمادگی آن را دارد تا خاطرات و عکس های شما را از دبیرستان البرز در همین وب سایت قرار دهد.

کالج آمریکایی ها

در بیست و چهارمین سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار یعنی به سال 1250 خورشیدی، یک هیئت مبلغ مذهبی کاتولیک آمریکایی به ریاست جیمز باست ( James Bassette) به ایران آمد و در ساختمان اتابک واقع در خیابان لاله زار فعلی مستقر شد و شروع به کار نمود. دو سال بعد یعنی در سال 1252 این هیئت دست به کار تأسیس دبستانی در نزدیکی دروازه قزوین شد که این دبستان پایه ی سازمان و تأسیس دبیرستان البرز به شمار می رود. این هیئت در سال 1266 در خیابان قوام السلطنه ( اسبق )، مارشال استالین ( سابق )، سی تیر فعلی قطعه زمینی خرید. کلنگ بنای ساختمان مدرسه ی جدید، 21 سال پیش از صدور فرمان مشروطیت، توسط ناصرالدین شاه بر زمین زده شد و در سال 1266 ساختمان آن به اتمام رسید. در این زمان مدرسه دارای شش کلاس و پنجاه دانش آموز بود و ریاست آن را مستر وارد بر عهده داشت. یازده سال بعد، یعنی در سال 1277 مستر وارد به آمریکا برگشت و در همان سال دکتر ساموئل مارتین جردن (Samuel Martin Jordan) به ایران آمد و یک سال بعد، یعنی در 1278 ریاست مدرسه را بر عهده گرفت. در اثر تغییر در ساختار مدیریت مدرسه، تا سال 1281 خورشیدی چهار کلاس دبیرستان به مدرسه افزوده شد و نهایتاً در سال 1292 خورشیدی دوره 12 ساله تحصیلی دبستان و دبیرستان کامل گردید.

خرید املاک جدید در بهجت آباد و جلالیه و دعواهای حقوقی بر سر آن

دکتر جردن در سال 1292 یک صد و پنجاه هزار زرع مربع ( معادل 16 هکتار ) از اراضی بیرون دروازه یوسف آباد را خریداری نمود. این اراضی جزو املاک جنوبی بهجت آباد بود و توسط خواهر میرزا حسن خان مستوفی و همسرش شاهزاده جلال الدوله در بانک شاهی انگلیس به گرو رفته بود. آمریکایی ها این املاک را از بانک شاهی خریدند ولی برای محصور کردن این اراضی به اشکالاتی برخوردند. اختلاف بر سر حدود اراضی بهجت آباد و جلالیه بود که نهایتاً با فشار و مساعدت سفارت انگلیس، احداث دیوار به اتمام رسید. در سال 1294 خورشیدی ساختمانی برای منزل دکتر جردن در این اراضی بنا نهاده شد. در سال 1300 خورشیدی باغ امیر نظام نیز که حدود شصت و چهار هزار زرع مربع ( حدود 7 هکتار ) بود از قرار ذرعی دو و نیم ریال ( جمعاً شانزده هزار تومان ) خریداری شد. بعد از خریداری این اراضی و محصور کردن آن، میرزا هاشم آشتیانی که خود را در زمین های بهجت آباد ذی سهم می دانست و سندی هم در دست داشت اقامه ی دعوا کرد. بعد از گفت و شنود بسیار، علی اکبر داور از طرف آمریکایی ها به حکمیت دعوت شد و داور پنجاه و چهار هزار ذرع مربع ( ضلع جنوب غربی ) از زمین ها را به میرزا هاشم آشتیانی واگذار کرد. میرزا حسن خان مستوفی هم به زمین هایی که به نام اراضی جلالیه خریداری شده بود اعتراض داشت که با وساطت ارسلان خلعتبری، از اعتراض خود صرف نظر کرد. در دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی هم آقای دولتشاهی دعوایی مطرح کرده و بخشی از زمین های جنوب غربی دبیرستان را مال خود کرد.

لازم به ذکر است بخشی از اراضی شمال دبیرستان نیز بعدها جهت تأسیس دانشگاه پلی تکنیک ( امیر کبیر فعلی ) از دبیرستان جدا گردید.

فعالیت آمریکایی ها در کالج البرز

در سال 1297 خورشیدی اولین ساختمان شبانه روزی، که در آن وقت Maccormick Hall نامیده می شد به اضافه ی یک ساختمان دیگر در جنوب منزل دکتر جردن پایان یافت.

در سال 1303 خورشیدی یک آمریکایی به نام آقای رولستون (Rollestone) مخارج ساختمان اصلی دبیرستان را پرداخت و یک سال بعد که این بنا آماده شد، دو ساختمان اصلی کلاه فرنگی دبیرستان البرز توسط نیکولای مارکوف، معمار گرجستانی ساخته شد. کلاس های متوسطه از محل سابق خود به این ساختمان منتقل گردید. ( این همان ساختمان مرکزی دبیرستان البرز فعلی است. به عکس شماره ی 24 مراجعه فرمایید. )

در سال 1308 خورشیدی دوره 15 ساله ی BA تأسیس گردید و مدرسه به کالج تبدیل شد.

در سال 1312 خورشیدی، آمریکایی دیگری به نام خانم هری مور (Harrymore) به ایران آمد و ساختمان دیگری برای شبانه روزی به نام تالار لینکلن و یک ساختمان کوچک بیمارستان، که ضمیمه ساختمان اصلی بود ساخته شد.

کالج آمریکایی ها عملاً از بدو تأسیس به مدت 67 سال فعال بود و شکوفایی آن بیشتر مربوط به دوران ریاست دکتر جردن بود که از سال 1278 تا 1319 به مدت 41 سال مسئولیت کالج را بر عهده داشت.

در سال 1319 خورشیدی به دستور رضا شاه پهلوی کالج و شبانه روزی آن، اجباراً از آمریکایی ها خریداری و تصرف شد، دبیرستان و شبانه روزی البرز نام گرفت و اداره ی امور آن به وزارت فرهنگ ایران محول گردید و آمریکایی ها به ناچار ایران را ترک کردند.

در مورد دکتر ساموئل جردن به بخش مدیران دبیرستان البرز در همین وب سایت مراجعه فرمایید.

دبیرستان البرز در اختیار ایرانیان

در سال 1319 کالج آمریکایی ها و شبانه روزی آن از آمریکایی ها به مبلغ ده میلیون ریال ( یک میلیون تومان ) خریداری شد و عملاً از آنها خلع ید گردید. طوفان حوادث جنگ دوم جهانی و دولت های گذرا و کوتاه عمر سال های ابتدایی حکومت محمد رضا پهلوی منجر به این شد که طی دوره ی ده ساله ی دهه ی بیست تا سی شش مدیر، مدیریت دبیرستان البرز را تجربه کنند و پس از آن تا انقلاب سال 1357 مدیریت پایدار دکتر محمد علی مجتهدی همراه با نفوذ فراوان و درایت مثال زدنی وی عاملی برای رشد و شکوفایی دبیرستان البرز گردید. بیست و هشت سال مدیریت دکتر مجتهدی بر البرز به این مفهوم بود که بیست و هشت دوره فارغ التحصیلانی را به جامعه تحویل داد که بسیاری از آنها جایگاه ویژه ای در عرصه ی خدمات کشور پیدا کردند. در آن دوره و قبل از آن به ندرت اتفاق می افتاد که فارغ التحصیلان البرز در دانشگاه پذیرفته نشوند. در دهه ی پنجاه خورشیدی دانشگاه صنعتی اصفهان برای دوره ی محدودی با انجام مصاحبه و بدون شرکت در کنکور سراسری، از میان فارغ التحصیلان البرز اقدام به پذیرش دانشجو در رشته های فنی می کرد که این روند با وقوع انقلاب متوقف شد.

شبانه روزی دبیرستان البرز اولین مرکزی بود که از میان دانش آموزان با استعداد شهرستان ها، دانش آموز می پذیرفت. این شبانه روزی نظم و انضباط مخصوص به خود را داشت. جهت اطلاع به مقاله شبانه روزی البرز مراجعه فرمایید.

نحوه ی پذیرش دانش آموزان در البرز

هرچه کیفیت تحصیلی در دبیرستان البرز بالاتر می رفت تعداد متقاضی ثبت نام در آن بیشتر می شد. به صورتی که والدین دانش آموزان از شب قبل از روز ثبت نام می آمدند و صف می کشیدند تا نوبت ثبت نام را از دست ندهند. دکتر مجتهدی در خاطراتش گفته است: " گفتم در یک روز معینی همه ی داوطلبان، همه ی کسانی که می خواهند بچه هایشان را اینجا بگذارند، بیایند در سالن جمع شوند. بین خودشان دو پدر، دو مادر انتخاب کنند، بیایند اینجا بنشینند. من ششصد شاگرد می خواهم برای دوازده کلاس اول. این ششصدنفر را هر طوری که دلشان می خواهد انتخاب کنند. آنها تصمیم گرفتند از روی معدل انتخاب کنند و از ]نمره ی[ بیست شروع می کردند، می آمدند پایین تا شانزده، ششصد نفر تمام می شد. بقیه پا می شدند و می رفتند. این عمل را من انجام می دادم که اینها بفهمند که اینجا تبعیض و استثنایی نیست. بعد هم سفارش از هر مقامی می آمد، از دربار گرفته تا جای دیگر، گوشم به این حرف ها بدهکار نبود. با استثنا کسی را نمی پذیرفتم." البته لازم به ذکر است استثناهایی وجود داشت. به عنوان مثال فرزندان دبیران، کادر اداری و مستخدمین مدرسه و برادر دانش آموزی که در البرز تحصیل می کرد می توانست بدون شرط معدل در دبیرستان ثبت نام کند.

نحوه ی برگزاری امتحانات در البرز چگونه بود

در تمام مقاطع تحصیلی، برگزاری امتحانات ثلث اول و دوم بر عهده ی معلم های هر کلاس بود. امتحان پایان سال یا ثلث سوم، مشابه امتحان نهایی برگزار می شد. دبیران هر درس، سؤال طرح می کردند و به دکتر مجتهدی تحویل می دادند. بعد ایشان روز قبل از امتحان دبیرهای درس مربوط را دعوت می کرد. از میان سؤال های طرح شده تعدادی انتخاب می شد. بعد سؤال ها بارم بندی (Bareme) می شد. دبیرها موظف بودند سؤال ها را حل کنند تا از جواب صحیح آنها مطمئن شوند. سپس سؤال ها تکثیر می شد. برای اینکه اسم دانش آموز تاثیری در نمره ی او نداشته باشد، بالای برگه ی پاسخ نامه پرفراژ داشت و کنده می شد و فقط با شماره مشخص می گردید. اگر دانش آموزی روی برگه علامت می گذاشت، بی برو برگرد در آن امتحان صفر می گرفت و به احتمال بسیار زیاد سال بعد در دبیرستان ثبت نام نمی شد. در پایان سال تحصیلی اسامی قبولی و تجدیدی ها به تفکیک اعلام می شد. به این ترتیب که نفر اول بالاترین معدل را در کل کلاس ها ( به عنوان مثال 12 کلاس اول دبیرستان ) داشت و به ترتیب نزولی مرتب می شد. فهرست دانش آموزان تجدیدی نیز به طور جداگانه مرتب می گردید.

انضباط در دبیرستان البرز

دکتر مجتهدی برای انضباط در دبیرستان اهمیت ویژه ای قائل بود. پوشیدن هر لباسی که دارای نوشته ی غیرفارسی بود یا پرچم کشور دیگری بر روی آن قرار داشت، ممنوع بود. در این مورد به هیچ وجه گذشت نمی کرد و دانش آموز را به دفتر می فرستاد و با تیغ یا قیچی آرم یا پرچم خارجی را می بریدند و به دست دانش آموز می دادند. بلند کردن موی سر و هرگونه هیپی گری ممنوع بود و اگر موردی را مشاهده می کرد، دستور می داد تا به قول خودش، یک چهارخانه روی سر دانش آموز باز کنند. سیگار کشیدن اکیداً ممنوع بود و با وجود بزرگی دبیرستان اگر در دست دانش آموزی سیگار می دید، او را تنبیه می کرد. معلم ها در کلاس دو اهرم تنبیهی داشتند، یکی " تذکر" و دیگری "اخراج" . اگر برای دانش آموزی در دفتر کلاس تذکر درج می شد، به این مفهوم بود که یک نمره از انضباط او کسر خواهد شد و اگر از کلاس اخراج می شد، چهار نمره از انضباط دانش آموز کسر می گردید. دانش آموزی که چندین بار در طول سال تحصیلی اخراج شده بود، شانس کمی برای ثبت نام مجدد در دبیرستان داشت.

نکته ی جالب دیگر این بود که اگر دانش آموز تنبیه انضباطی می شد یا در نمرات هفتگی که هر معلم از دانش آموزان می پرسید، نمره ی کمتر از 10 در دفتر ثبت می شد، یک شنبه ی هفته ی بعد والدین حتماً نامه ای جهت اطلاع از وضعیت فرزندشان دریافت می کردند و یا به دبیرستان احضار می شدند.

شهریه در دبیرستان البرز

اصولاً هزینه های دبیرستان البرز پیش از انقلاب بر اساس شهریه ای که از دانش آموزان می گرفتند تأمین می شد. هر چند استثناهایی هم داشت. از خانواده ی دبیران و کارکنان دبیرستان پولی دریافت نمی کرد و یا نیم بها می گرفت. اگر بر او یقین می شد که دانش آموز با استعدادی هست که توانایی پرداخت شهریه ندارد، نه تنها از او شهریه نمی گرفت، که به دانش آموز و خانواده اش کمک های مالی نیز می کرد. در پاییز سال 1353 تمام مدارس ملی ( اصطلاح نادرستی که آن موقع برای مدارس غیردولتی استفاده می شد و بعدها به اصطلاح نادرست تری به نام مدارس غیرانتفاعی! تبدیل شد. ) موظف شدند که از دانش آموزان شهریه دریافت نکنند و اگر وجهی دریافت کرده اند به خانواده ها پس دهند. دکتر مجتهدی ماه ها قبل، از این بخشنامه اطلاع داشت و برای سال تحصیلی 53 به بعد از کسی شهریه دریافت نکرد.

از مهرماه 1358 مجدداً برای چند سال شهریه دریافت شد تا اینکه دبیرستان رسماً به عنوان یک مدرسه ی دولتی به حساب آمده و مانند سایر مدرسه ها و بر اساس قانون اساسی رایگان گردید. از آن به بعد هیچ شهریه ی رسمی از دانش آموزان دریافت نمی شود، منتهی تحت عناوین نمونه ی مردمی یا هیئت امنایی والدین مختارند که مبالغی جهت ثبت نام پرداخت نمایند، درغیر این صورت فرزندشان در دبیرستان ثبت نام نمی شود!

دبیرستان البرز پس از انقلاب

پس از انقلاب، دکتر مجتهدی خودش دیگر به دبیرستان نیامد و اگر هم می آمد، در تب و تاب اولیه ی انقلاب کسی او را راه نمی داد. اما نظم آموزشی که او پایه ریزی کرده بود تا سال ها باقی ماند. ناظم های مدرسه و اکثر دبیران همان هایی بودند که قبلاً بودند. در سال های اولیه پس از انقلاب کادر آموزشی تلاش می کردند تا نظم و انضباط دوره ی مجتهدی را به دبیرستان برگردانند، اما شلوغی های پس از انقلاب، نظم پذیری را از یاد دانش آموزان برده بود. سال های انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها بسیاری از دانش آموزان را فاقد انگیزه ساخته بود و سال ها طول کشید تا البرزی ها هم مثل سایر مدارس و دانشگاه ها خود را با هویت جدید تطبیق دهند. مدیران دبیرستان یک ساله و دو ساله و سه ساله عوض شدند. در 1364 بخش بزرگی از دبیرستان ( شامل شبانه روزی و ساختمان اول و دوم راهنمایی و حیاط های مربوط به آنها ) از دبیرستان جدا شد.

در سال 1370 در راستای انتخاب مدارس مختلف به عنوان مدرسه ی نمونه ی مردمی، دبیرستان البرز مجدداً به عنوان یک دبیرستان خوب مطرح شد ولی در سال 1377 مجدداً به حالت مدرسه ی معمولی درآمد. این دبیرستان از سال 1386 مجدداً با آزمون ورودی اقدام به پذیرش دانش آموز نموده است تا بتواند به سطح کیفی سابق خود بازگردد.

دبیرستان البرز جایگاهی برای فیلمبرداری

ساختمان های قدیمی دبیرستان البرز مکان مناسبی برای کارگردانان و تهیه کنندگان فیلم و سریال هم به شمار می رود. موقعیت دبیرستان در مرکز شهر، بی آنکه نیاز باشد هزینه های زیادی جهت ساخت دکورهای قدیمی شود عواملی است که باعث شده تا پس از انقلاب در فیلم ها و به خصوص سریال های تلویزیونی از لوکیشن های دبیرستان البرز استفاده شود. سریال هایی همچون: مدار صفر درجه، زیر تیغ، پهلوانان نمی میرند، کارآگاه، محاکمه، شهید رجایی و ...

تغییر نام دبیرستان البرز

از آنجایی که رسم بر این شده که هر مدیر فقط به فکر منافع ظاهری مجموعه ی خود باشد، مدیران دانشگاه صنعتی امیرکبیر به تأسی از مدیران تربیت معلم، بی آنکه به دنبال تأمین اعتبار لازم، تهیه زمین و ساخت ساختمان های جدید در فضای مناسب دانشگاهی در حومه ی تهران باشند، بر آن شدند تا در پاییز 1385 لقمه ی حاضر و آماده ای چون دبیرستان البرز را با ایجاد لابی های خصوصی و تفاهم نامه هایی که معمولاً پشت درهای بسته اتفاق می افتد مال خود کرده و به دانشگاه امیرکبیر ضمیمه نمایند. تیزهوشی و درایت مسئولان وقت آموزش و پروش مانع از این عمل گردید و در یک اقدام نمادین، دبیرستان در سال 1386 به "دبیرستان ماندگار البرز" تغییر نام یافت تا شاید به بهانه ی این " ماندگاری" یکی از قدیمی ترین و خوش نام ترین دبیرستان های این سرزمین همچنان پابرجا بماند.

نویسنده و عکس ها: دکتر مسعود شهیدی

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
ادامه مطلب
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:خیابان جردن,دلیل نام خیابان جردن,دبیرستان البرز,ساموئل مارتين جردن , ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۷۱/شماره ۱۱/شماره مسلسل ۷۸ «بدون شرح!»

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:گرانی,تورم, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

جام طلای حسنلو یکی از آثار باستانی برجسته ایران است که در جریان کاوش‌های رابرت دایسون در تپه حسنلوی نقده یا همان سولدوز در سال ۱۳۳۶ کشف شد. این اثر قدمتی ۳۲۰۰ ساله دارد و احتمالا نقش بسزایی در شکل‌گیری هنر دوره بعدی یعنی دوره مادها داشته است.

جام جسنلو، از مشهورترین آثار تاریخی و طلایی ایران، با ۲۱ سانتی متر بلندی، ۲۵ سانتی متر قطر و ۹۵۰ گرم وزن میباشد. بر روی جام نقش خدایگان سه گانه: خدای زمین، خدای آب و خدای خورشید حک شده‌است. نقش پهلوانی که با هیولا می‌جنگد، الهه‌ای ایستاده روی دو قوچ، نقش بدن انسان بر پشت یک پرنده و مطابقت صحنه‌ها با یک حماسه حوری از نقش‌های موجود بر روی این جام است. سازمان میراث فرهنگی برای اولین بار آن را در سال ۱۳۷۷ به نمایش عمومی گذاشت.

mana persian photos iran  jam جام طلای جسنلو | تاریخ ما Tarikhema.ir

تصاویر هک شده بر روی جام جسنلو

در جلد اول کتاب کهن دیار که قسمتی از مجموعه آثار ایران باستان در موزه‌های بزرگ جهان را به تصویر کشیده‌است، در رابطه با این جام آمده‌است: «بر روی بدنه این جام معروف، نقش‌های بسیاری حک شده‌است که احتمالا داستانی حماسی را روایت می‌کند. در ردیف بالایی، ایزدی بالدار سوار بر گردونه‌ای که یک گاو نر آن را می‌کشد، به سوی کاهنی در حرکت است که جامی در دست دارد و در این حال از دهان گاو، رودی جاری است که احتمالا نماد حیات و باروری محسوب می‌شود. در ردیف پایینی و زیر گردونه حیات، پهلوانی در حال نبرد با موجودی نیمه انسان و نیمه اژدها است. از تصاویر قلم زنی شده آن سوی جام می توان به ایزدهای شاخدار سوار بر ارابه، کاهنانی که در حال حمل قوچ های قربانی هستند، پهلوانی که گرز و کمان در دست دارد، مردی که در حال رام کردن شیر است و پدر و مادری که در حال بازی با کودک خردسالشان هستند، اشاره کرد.»

mana persian photos iran  jam1 جام طلای جسنلو | تاریخ ما Tarikhema.ir

این جام که در زیر اسکلت مردی یافته شده، ضربه خورده و کج می باشد. کارشناسان بر این باورند که این مرد با در دست داشتن جام در حال فرار از دست سپاه مهاجمان بوده، و چون در حال فرار جانش را از دست داده جام در زیر فشار بدنش ضربه خورده و کج شده است. در حال حاضر این جام در موزه ایران باستان نگهداری می شود.

mana persian photos iran  jame sulduz جام طلای جسنلو | تاریخ ما Tarikhema.ir

منابع

  • ایل قاراپاپاق نوشته مرتضی رضوی
  • http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1377/771204/elmif.htm
  • ، اِنی کاظمی
  • کهن دیار، مجموعه آثار ایران باستان در موزه‌های بزرگ جهان- جلد اول، بهنام محمد پناه- انتشارات سبزان – شماره شابک:۷-۳۴-۸۲۴۹-۹۶۴-۹۷۸
  • رضاییان، فرزین. هفت رخ فرخ ایران.

mana persian photos iran  Hassanlu Bowl جام طلای جسنلو | تاریخ ما Tarikhema.ir

نویسنده:آنی کاظمی.تاریخ ما

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:جام حسنلو,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:کاریکاتور گل آقا در مورد گرانیها,کاریکاتور,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

برخلاف قانون پنجم توسعه كه نبايد يارانه‌ شير تا پنج سال قطع مي‌شد و طي اين پنج سال ميزان آن نبايد نسبت به سال ما قبلش مي‌بود، از اسفند‌ماه 89 تا 15 تيرماه 90 به تدريج از ميزان آن كاسته شد و عرضه شير يارانه‌اي خانوار روند نزولي گرفت تا اين‌كه از نيمه تيرماه سال گذشته كاملا قطع شد كه اين امر منجر به افزايش قيمت شير و محصولات لبني و هم‌چنين كاهش 20 درصدي مصرف سرانه‌ شير در جامعه شد.براساس آمارهای غیرواقعی و تخمین های غیرعلمی که دربیان علل قطع یارانه ها گفته شد, تصور مي‌رفت با قطع يارانه به دو ميليون و 300 هزار تن شير خانوار، كشور با بحران مازاد شير خام مواجه شود، اما پس از قطع اين يارانه نه تنها مازاد شير خام اتفاق نيفتاد، بلكه با ممنوعيت واردات شير خشك اين ميزان شير وارد كارخانه‌هاي شير خشك شد.به گفته رضا باكري ـ دبير انجمن صنفي صنايع لبني ـ از پاييز و زمستان سال گذشته كمبود شير خام محسوس شد و كارخانه‌هاي لبني با كاهش 18 تا 20 درصدي دريافت شير خام مواجه شدند و در مجموع توليد محصولات لبني نسبت به سال 89 كاهش داشته است.به گفته‌ وي كاهش دريافت شير خام باعث بهم‌ خوردن توازن عرضه و تقاضا و افزايش قيمت شد، به‌طوري كه قيمت شير خام از تيرماه سال 90 كه كيلويي 450 تومان بود، با افزايش حدود دو برابري در تيرماه جاري به كيلويي 850 تومان افزايش يافت.

 

بقیه در ادامه مطلب

 

ایرمنا IRMNA

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
ادامه مطلب
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:کاهش مصرف شیر,شیر,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اصفهان كه از نظر هنر و صنعت شهري پربار و باشكوه بود، همواره توجه مردماني كه چشم برخاك ايران دوخته بودند را به سوي خود مي‌كشاند. تیمور لنگ كه از تيره مغولي «بارلاس» بود نيز هوس بدست آوردن اصفهان به سرش زده بود، پي بهانه‌‌اي مي‌گشت تا يورشي به جا و آگاهانه به سوي اصفهان ترتيب دهد. اين دست‌اندازي در پنجم شهريورماه سال٧٦٦ خورشيدي برابر با 27 آگوست سال 1387 ميلادي رخ داد. بهانه‌ي يورش به اصفهان بدين گونه آغاز شد: تیمور آن هنگامي كه در خراسان بود بيمار شد. تشخيص پزشكان اين بود كه اين ناخوشي از گرمي مزاج روي داده است و براي بهبودي تنها دارو، آبلیموی شیراز است.
آن زمان آل‌مظفر افزون‌بر کرمان، اصفهان و خوزستان، بر شیراز نيز فرمانروايي مي‌كردند و شیراز مرکز حکومتشان بود. تیمور، نامه‌ای به شاه‌منصور از آل‌مظفر فرستاد و از وي خواست تا چندین آبدان بزرگ از آبلیموی شیراز به شتاب به خراسان بفرستد. اين درخواست براي شاه منصور بسيار گران آمد و اين‌چنين در پاسخ تيمور لنگ نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا كوچك می‌شماری و در خیالي که از نسل چنگیز هستی و از من مي‌خواهي برای تو آبلیمو بفرستم. این کار نابخردي است، اگر آبلیموفروش هم بودم برای تو آبليمو نمی‌فرستادم.» اين‌چنين شد كه بهانه به دست تيمور افتاد.
حاکم اصفهان كه عموی سلطان زین‌العابدین پادشاه مظفر بود بر آن بود که اگر تیمور به اصفهان يورش آورد باید دروازه‌های شهر را روی او باز کرد تا مردم را به كشتن ندهد و شهر را به خاك و خون نكشاند. شاه‌منصور مظفری اما بر اين باور بود كه باید برابر تیمور ایستادگی کرد. اصفهان در آن هنگام دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود و پهناي آن چنان بود که یک گاری می‌توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به اصفهان رساند و در آن‌جا پس از آگاهي گسترده‌اي كه از چگونگي و ساختار شهر به دست آورد، اصفهان را بگشود. بزرگان شهر همراه با حاکم شهر به اين نتيجه رسيدند كه از تیمور امان بخواهند و به جاي آن به او باج و خراج بدهند تا شهر در امان بماند. در همين هنگامه امیرمنصور مظفری برای گردآوری سپاه از راه شیراز به خوزستان به ویژه دزفول رفت. اما حاکم وقت با تيمور پيمان بست تا باج و خراج بپردازند. اين‌چنين بود كه سه هزار سرباز تاتار برای گرفتن باج و مالیات وارد خانه‌هاي مردم اصفهان شدند. یکی از مردم اصفهان به نام «علی کچه پا» گروهی را دور خود گرد آورد و به آنان گفت که با شنیدن نواي دهل در نیمه شب به سربازان تاتار يورش برده و آنان را بکشند.
فردای آن شب تیمور در كمال ناباوري شنید که سه هزار سرباز او کشته شده‌اند. تيمورلنگ به خشم آمد و فرمان كشتار جمعي مردم اصفهان را داد. وي همچنين وعده داد برای آوردن هر سر از کشته شدگان بیست دینار پاداش مي‌دهد. سربازان تاتار به هيجان آمدند و شروع به كشتار مردم اصفهان كردند و آن‌چنان از آنان بكشتند و سر براي تیمور بردند كه دیگر نمی‌خواست پول بدهد و قیمت هر سر را به نیم دینار رساند.
آن هنگام كه شمار سر مردمان اصفهان به هفتادهزار رسید و بچه‌های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند، تيمور كشتار را به فرجام رساند. نخست مردم زخم خورده و داغدار را وادار کرد تا کشته‌شدگان تاتار( اروپاييان، تيره‌هاي مغولي را تاتار مي‌گفتند) را خاكسپاري کنند. اما از سر كشته‌شدگان اصفهان مخروط‌هاي ده متري ساخت. یکی از بزرگان شهر، در جايگاهي نزدیک مسجد جامع اصفهان، تمام فرزندان کشته‌شدگان را گردآورد. تیمورلنگ چون به کودکان نگاه کرد، پرسید که این نگون‌بختان خاک‌نشین کیستند؟ آن مرد بزرگ گفت؛ کودکان بینوايي هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده‌اند و تو براي خدا هم كه شده به اين آفريده‌هاي بی‌گناه بخشش کن. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی که کودکان بودند رفت و چنان نمود که ایشان را ندیده است. سواران نيز از پی او شتافتند و کودکان را به سم اسبان کوفتند و خرد کردند و در زیر پای اسبان با خاک یکسان کردند.
پس از این كشتار همگاني ، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز رفت.آن زمان ملک منصور از آل مظفر در دزفول بود و اهالی شهر دروازه‌ها را گشودند. او پس از آن‌که همه‌ي در بندان دودمان آل مظفر در شیراز را کشت به مردم آسيبي نزد. تيمور سپس شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را بخواند و به او گفت که من بخش بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا پایتخت‌های خود را آباد و زیبا کنم و تو آن را که سمرقند باشد به خال هندویی می‌بخشی؟ خواجه زيركانه در پاسخ گفت؛ ای سلطان این بخشش‌های بی‌جا بود که مرا به این روزگار فلاکت بار انداخت. تیمور را پاسخ حافظ خوش آمد و او را بخشید و پاداشي به او داد.
تیمور سپس به در پي ديگر شاهان آل مظفر به خوزستان رفت و به جنگ شاه منصورپرداخت و او را کشت و با کشته شدن او دودمان آل مظفر سرنگون شد. سرانجام تیمور پس از این همه کشتار و وحشیگری به اترار رفت و در آنجا در گذشت. او در آرامگاهي به سال ۱۴۰۵ میلادی به خاك سپرده شد که تیمور خود پيشتر فرمان به ساختش داده بود و مادر او بی‌بی‌خانم نيز در آن‌جا آرميده بود. پس از آن، شمار دیگری از خاندان تیموری نیز در آن‌جا به خاك سپرده شده بودند و آن‌هنگام كه تیمور در آن‌‌جا به خاك سپرده شد، این مکان به «گور‌امیر» نامور شد.

توسط نگار پاکدل-امرداد

ياري‌نامه‌ها:
جهان‌گشایی تاریخ، تیمور‌فاتح نوشته‌ي امیر اسماعیلی
تاریخ پنج هزارساله‌ي ایران نوشته‌ي دکتر صفی‌زاده
تیمور لنگ نوشته‌ي هارولد لمب، برگردان علی جواهرکلام
سفرنامه‌ي کلاویخو نوشته‌ي مسعود رجب‌نیا
تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون، به تصحیح علی اصغر حکمت
منم تیمور جهان گشا، نوشته‌ي مارسل بریون فرانسوی برگردان ذبیح الله منصوری
تارنماي انوشيروان كيهاني زاده

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:تیمور لنگ,اصفهان,کشتار,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مري ايزاك" (Mary Isaac) زاده‌ي 1910 ميلادي در انگلستان بود. در سال‌هاي جواني(1936) به ايران آمده و در دبيرستاني دخترانه در اصفهان به نام "بهشت آيين"، زبان انگليسي را آموزش مي‌داد. اين دبيرستان بخشي از بنگاه اسقفي ايران و به سرپرستي بانو نورات آيدين بود. پس از چندي مري ايزاك، فرنشيني(:رياست) شبانه‌روزي دبيرستان را به دست گرفت. پيوند و مهرورزي او به ايران و ايراني چنان او را پايبند كرد كه پافشاري دوستان و خانواده‌اش درباره بازگشت و گذراندن روزگار بازنشستگي در ميهنش، سودي نبخشيد. او بر آن شد تا مانده‌‌ي زندگي‌اش را در شهر اصفهان بگذراند و در سال 1351خورشيدي، تابعيت(شهروندي) ايران را گرفت. مري آيزاك در سال 1986ميلادي در "آرامگاه كليساي اسقفي اصفهان" به خاك سپرده شد.
سرچشمه:
1 – مظاهري، هوشنگ- آرامگاه خارجيان در اصفهان- نشر غزل(با همياري حوزه‌ي هنري اصفهان)- چاپ نخست 1379
2 – ميناسيان، لئون- قبرستان ارامنه‌ي جلفا

آناهيتا كاوياني -امرداد

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:مري ايزاك,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 باغ گیاه‌شناسی ایران با قدمتی بیش از 40 سال و مجموعه‌ای از گیاهان بومی و غیربومی در فضای باز و گلخانه‌ای که دارای بیش از سه‌هزار گونه گیاهی مناطق داخلی کشور و سایر نقاط دنیا است و جزو 10 باغ گیاه‌شناسی بزرگ جهان به‌شمار می‌رود، به‌دلیل افت سطح آب‌های زیرزمینی با خطر نابودی روبه‌رو است.

 

ندوشن رئیس مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار ایانا با اعلام این مطلب گفت: شهرک‌سازی و ساخت و سازهای صورت گرفته در اطراف باغ گیاه‌شناسی ایران طی چند سال اخیر و برداشت از آب‌های زیرزمینی اطراف برای تأمین آب مورد نیاز این شهرک‌ها مشکلات بسیاری را ایجاد کرده است.احمد میرزایی با تأکید بر نابودی و خشک شدن آب‌های زیرزمینی با برداشت و بهره‌وری بی‌رویه افزود: به‌دلیل برداشت از آب‌های زیرزمینی اطراف باغ که برای تأمین منابع آب از آنها استفاده می‌شد، ظرف سال گذشته سه چاه آب را از دست دادیم و اکنون در نوبت حفر چاه قرار داریم.وی با بیان اینکه باغ گیاه‌شناسی نقش مهمی در زمینه‌های مختلف تحقیقاتی ازجمله علوم گیاهی و باغبانی، آموزش عمومی و آشنا ساختن مردم به اهمیت گیاهان و لزوم حفاظت از آنها دارد، تصریح کرد: اگر این روند افت سطح آب‌های زیرزمینی به همین میزان ادامه داشته باشد در چند سال آینده از چاه‌ها به جای آب شیرین و قابل استفاده آب شور برداشت خواهیم کرد که بر این اساس ظرف چند سال آینده نه‌تنها باغ گیاه‌شناسی بلکه مزرعه دانشکده کشاورزی مدرس هم که از اراضی اطراف این باغ است، نابود می‌شود.

گفتنی است، عملیات اجرایی باغ گیاه‌شناسی ملی ایران در سال 1347 با واگذاری قطعه زمینی از مراتع ملی شده در اراضی چیتگر آغاز شد که در حال حاضر مساحت آن حدود 145 هكتار است و سال گذشته پیش از 42 سال بازدید از این موزه باغ‌شناسی برای عموم آزاد شده است./

 

سهیلا گلی‌زاده

 خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا)

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:باغ گیاه‌شناسی ایران,گیاه شناسی,خطر نابودی ,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نقش قنديل، نقش‌برجسته‌اي است در روستاي قنديل كه پيشكش گل از سوي «شاپور اول ساساني» را به «آذر آناهيتا»، نشان مي‌‌دهد. به گفته‌ي برخي منابع محلي،بخش‌هايي از اين نقش‌برجسته با شليک گلوله يا خوردن چيزي سخت مانند پتک، ويران شده است. پس از آسيب به گرزِ بهرام در تنگ‌چوگان، گويا اين‌بار نوبت به شاپور و آناهيتا رسيده‌است. به گزارش تابناك، در اين آسيب‌رساني، بخش هايي از سنگ ديواره‌ي سمت راست، بخش‌هايي از خود اثر و پايين نقش‌برجسته ويران شده است.
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
«محسن عباسپور»، فعال ميراث فرهنگي و هموند سازمان غيردولتي «هم انديشان جوان» در شهرستان کازرون در اين‌باره گفت: «در برابر نقش قنديل، سنگي بود که شخص يا اشخاصي، گويا با شليک گلوله يا با وسيله‌اي پتک‌مانند، آسيب‌هايي به آن رسانده‌اند اما اصلي‌ترين آسيب جدا کردن بخشي از سنگ ديواره‌اي است که نقش قنديل روي آن كنده شده به گونه‌اي که در فاصله حدودا 40سانتي متري از بازوي بانويي که در اين نقش فضايي 50 در 30 سانتي متر به‌گونه‌ي عمدي کنده شده است.»
به گفته‌ي عباسپور گمانه‌ي ديگري که مي‌توان براي آسيب به اين يادمان مي‌‌توان پنداشت، دشمني‌هاي شخصي با کارکنان ميراث يا نگهبان اين يادمان تاريخي در روستاي قنديل است، البته اين گمان نياز به بررسي‌هاي بيشتر دستگاه‌هاي قضايي در‌اين‌باره دارد.»
عباسپور در دنباله با اشاره به نيازي كه براي افزايش نگهداري‌ها از اين گونه يادمان‌ها در شهرستان کازرون به چشم مي‌آيد، گفت: «در پيگيري‌هايي که پس از ويراني «نقش بهرام» در «تنگ چوگان» براي افزايش ضريب امنيت نقوش‌برجسته‌ي اين تنگه باستاني دنبال شد، بارها گفتيم که بايد براي سه نقش‌برجسته‌ي ديگر کازرون که در جاهايي هستند که دسترسي کمي به آن‌ها هست و فاقد هرگونه ضريب امنيتي هستند نيز كارهاي امنيتي انجام شود اما شوربختانه اين هشدارها جدي گرفته نشد تا اين‌كه امروز ناچاريم اين آسيب‌ها و ويراني‌ها را ببينيم.»
به باور وي افزون‌بر نقش قنديل، نقش برجسته «سرمشهد» و نقش «پريشو» نيز از ديگر نگاركندهايي هستند که با خطر ويراني‌هاي اين‌گونه‌اي روبه‌رويند.
آسيب‌رساني به نقش قنديل در حالي انجام مي‌شود که به گفته‌ي منابع محلي، اهالي روستاي قنديل حساسيت بالايي نسبت به اين اثر تاريخي دارند. به گونه‌اي که بودن افراد ناشناس در نزديکي اين نقش را به شتاب پيگيري و گزارش مي کنند.
آسيب‌رساني و ويراني يادمان‌هاي تاريخي در سال‌هاي كنوني، هميشه بخشي از اصلي‌ترين خبرهاي بخش ميراث تاريخي کشور بوده است، با اين حال بخش بزرگي از اين ويراني‌‌ها به شوندهايي(:دلايلي) سودجويانه براي يافتن آثار تاريخي و فروش آن‌ها در بازارهاي غيرقانوني انجام مي‌گرفت. با اين حال روند تازه‌ي ويراني‌ها نشان مي‌دهد شوند اين آسيب‌رساني‌ها، چيزي جز سودجويي بوده‌است.
ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:آثار باستانی,تخریب,نابودسازی,تاریخ,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

  خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :

محمد بقايي«اگر خواست ما نگهداري كشوري به نام ايران است، چنين خواسته‌اي از هيچ راهي به‌دست نمي‌آيد، مگر از راه هويت ملي. اين ماندگاري از راه دين دست يافتني نيست. كدام ملت و كشوري را در جهان مي‌شناسيم كه همه‌ي مردم آن دين يگانه‌اي داشته باشند؟ چه رسد به سرزميني به بزرگي و گستردگي ايران كه مردم آن پيرو دين‌هاي گوناگونند. آن‌چه ما ايرانيان را به هم پيوند مي‌دهد، فرهنگ و سنت‌ها و آيين‌هاي ايراني است. همه‌ي آن‌ها را هم تنها در واژه‌اي به نام ”پارسي“ مي‌توان يافت.»
محمد بقايي(ماكان)، نويسنده و پژوهنده‌ي فرهنگ ايران، افزون‌بر آن‌چه از سخنان او بازگو شد، به ناديده گرفتن برخي از واژه‌هاي هويت‌ساز ايراني اشاره كرد و گفت: «موضوعي كه امروزه در جامعه‌ي ما به گونه‌اي ناپيدا، اما بسيار تاثيرگذار، جريان دارد، بدان اندازه كه ذهن همه‌ي كساني را كه به تماميت ارضي كشور مي‌انديشند، درگير كرده است، سست شدن برخي واژه‌هايي است كه پيوند‌دهنده‌ي هويت ملي ما هستند. يكي از اين واژه‌هاي بسيار اثرگذار، واژه‌ي ”پارسي“ است. مي‌خواهيم بدانيم كه آيا ”پارسي“ يك واژه‌ي محلي است؟ يا آن‌كه همه‌ي سرزمين ايران را دربرمي‌گيرد؟ آيا آن‌هايي كه مي‌گويند به‌كار بردن واژه‌ي پارسي ناديده گرفتن قوم‌هاي ديگر ايراني است، سخن درستي بر زبان مي‌آورند؟ يا آن‌هايي درست مي‌گويند كه ”پارس“ و ”پارسي“ را برابر با ”ايران“ مي‌گيرند و از آن، همان مفهومي را درك مي‌كنند كه از واژه‌ي ”ايران“ فهميده مي شود؟».
 
هخامنشيان نام «پارس» را براي همه‌ي ايران به‌كار مي‌بردند
به گفته‌ي بقايي ”پارس“ از واژه‌ي ”پارسواش“ يا ”پارسوا“ آمده است. او گفت: «پارسوا نام قومي بود كه در شمال باختري درياچه‌ي چيچست، كه امروزه به آن درياچه‌ي اروميه مي‌گوييم، زندگي مي‌كردند. آشوري‌ها چنان اين قوم را در تنگنا و فشار گذاشته بودند كه آن‌ها ناگزير شدند از آنجا كوچ كنند و به جايي بروند كه از دسترس و آزار آشوري‌ها دور باشند. پس راهي جنوبي‌ترين جاي ايران، در كنار خليج فارس، شدند. در آن زمان به اين بخش از ايران ”انزان“ يا ”انشان“ گفته مي‌شد. از ميان اين قوم كوچنده، كسي به نام ”هخامنش“ سررشته‌ي كارها را در دست گرفت و پس از او ”چيش‌پيش“ مسووليت كارها را به‌دوش داشت. در زمان”چيش‌پيش“ بود كه گستره‌ي فرمانروايي قوم پارس تا به جايي رسيد كه ما امروزه آن‌جا را استان فارس مي‌ناميم. پس دولت هخامنشي، يا قوم پارس، در استان فارس ساكن نبوده‌اند و تنها پس از گسترش فرمانروايي‌شان بود كه استان كنوني فارس را به دولت خود افزودند. آن‌هايي كه داد و بيداد مي‌كنند كه چون پارس نام ايالت و سرزميني از ايران است و نبايد آن را براي همه‌ي ايرانيان به‌كار بُرد، دست‌كم نمي‌انديشند كه خود هخامنشيان و پارس‌ها از ايالت فارس نبودند. آن‌ها فراموش كرده‌اند كه دولت هخامنشي، كه بيش از ٢ سده پايدار ماند و با نظم و توانايي بسيار فرمانروايي را پديد آورد كه ٤ ميليون كيلومتر مربع گستردگي داشت، نام خود را بر همه‌ي ايران گذاشته است(:تعميم داده است). در تاريخ جهان هم همين‌گونه بوده است. امپراتوريي‌هايي بوده‌اند كه نام خود را، يا نام شهري را كه از آن برخاسته‌اند، به همه‌ي فرمانروايي‌شان داده‌اند. نمونه‌ي آشكارش امپراتوري روم است كه چون از روم برخاستند، امپراتوري خود را”روم“ ناميدند. پس شگفت‌آور نيست كه ايرانيان نيز چنين كرده باشند و فراگيريي در نام، در تاريخ ايران نيز پيش آمده باشد. ساسانيان هم كه بيش از ٤ سده فرمانروايي‌شان به‌درازا انجاميد، از پارس بودند و نام پارس را براي همه‌ي ايران برگزيدند».

مردم جهان، ايران را به نام «پرسيا» مي‌شناسند
بقايي درباره‌ي اين كه چرا در جهان نام پارس به همه‌ي ايران داده شده است؟ افزود: «ريشه‌ي چنين نامي به يونان بازمي‌گردد. مي‌دانيم كه آتن خاستگاه فرهنگ و تمدن و مدنيت باخترزمين است. آن‌چه امروزه باختريان دارند، برپايه‌ي انديشه‌هاي افلاتون و ارسطو و فيلسوفان ديگر است. شناخت آن‌ها از خاور(:شرق) هم برگرفته از تاريخ هرودوت است. هرودوت در كتابش هرجا خواسته است از ايران نام ببرد، واژه‌ي ”پرسيا“ يا ”پرسا“ را به‌كار برده است. امروز هم در بسياري از كشورها مردم واژه‌ي ”ايران“ را به‌كار نمي‌برند و به‌جاي آن ”پرشيا“ مي‌گويند. در هنك‌گنگ كه بودم، مدير كتابخانه‌ي آن‌جا، كه يكي از مراكز مهم فرهنگي هنك‌‌كنگ بود، نمي‌دانست ايران كجاست! تنها زماني كه نام پرشيا را گفتم، دريافت كه ايران همان پرشيا است. در آمريكا و كشورهاي ديگر جهان هم همين‌گونه است.»
به سخن بقايي، در كتاب‌هاي فلسفي يونان نيز ايران ”پرسيا“ ناميده شده است. براي نمونه، ”دموكريتوس“ براي آن‌كه ارزش انديشه‌ورزي را نشان داده باشد، مي‌نويسد:”يك لحظه انديشيدن را با همه‌ي اقليم پارس برابر نمي‌كنم“. يعني در ذهن او جايي برتر و بزرگ‌تر از ايران نيست كه بتوان آن را با ارزش انديشيدن برابر كرد. افلاتون هم همه‌جا واژه‌ي ”پرسيا“ را آورده است. در نزد خود ما همين‌گونه بوده است. 
 
در نوشته‌هاي كلاسيك و ادبي، «پارس» به معناي «ايران» است
اين سخنران به گستردگي كاربرد واژه‌ي پارسي در نوشته‌هاي ادبي و كلاسيك ايران اشاره كرد و گفت: «در ادبيات فارسي هم همه‌ي شاعران و نويسندگان، ”پارس“ را برابر با واژه‌ي ”ايران“دانسته‌اند. در ”كليله و دمنه“ هرجا نام پارس آمده، ايران را پيش چشم داشته است. براي نمونه، در اين كتاب آمده است:”چنين گويد برزويه‌ي طبيب كه مقدم اطبا پارس بود“. يعني برزويه از همه‌ي پزشكان ايران برتر بود. يا باز در همين كتاب مي‌خوانيم كه كالايي را”از ديار هند به مملكت پارس آوردند“. اين‌جا هم پارس برابر با ايران است. عطار در ديباچه‌ي ”تذكره‌الاوليا”، آن‌جايي كه از سرچشمه‌هاي كتاب خود نام مي‌برد، مي‌نويسد:”برخي از اين كتاب‌ها به زبان عرب بود. من آن‌ها را به زبان پارسي برگرداندم“. نمونه‌هاي فراوان ديگري مي‌توان برشمرد كه به همين‌گونه است. پس پارس، فارس نيست. پارس، پارسي است. اگر عرب‌ها نمي‌توانند ”پ“ را تلفظ كنند، مشكل خود آن‌هاست. ما چرا بايد ”پارس“ را ”فارس“ بگوييم؛ يا ”خليج پارس“ را ”خليج فارس“ بخوانيم؟ گماني نيست كه برپايه‌ي همه‌ي گواهي‌هاي تاريخي، پارس برابر با ايران است.»

نبايد زبان‌هاي محلي بهانه‌اي براي ناديده گرفتن زبان پارسي باشد
بقايي آنگاه گفت: «برخي واژه‌ي پارس را دست‌آويز جدايي افكندن ميان قوم‌هاي ايراني كرده‌اند و تا نام پارس بُرده مي‌شود، مي‌گويند اين ”شوونيزم ايراني“ است! هم اين‌كه گفته شود كه زبان پارسي، ”زبان مادر“ است و بايد همه‌ي ايرانيان پيرو(:تابع) آن باشند، يكباره جوش مي‌آورند كه: اين هم شوونيزم است! اما نمي‌دانند كه حذف كردن زبان مادر همانند اين است كه بگوييم در ايران هر قومي پرچم جداگانه‌ي داشته باشد! اين كار پديد آوردن آشفتگي است. تفاوت ميان ”زبان مادر“ و ”زبان مادري“ هم همين است. آن‌ها مي‌گويند ما زبان مادري خود را نگه مي‌داريم، و به اين بهانه به زبان پارسي يورش مي‌برند. البته نگه‌داشتن زبان مادري خوب است. اما آيا بايد زبان مادري ابزاري براي از ميان برداشتن زبان مادر(زبان پارسي) باشد؟ آيا بايد ستون يك سراپرده را جدا كنيم و دلمان به تيرك‌هاي آن خوش باشد؟ آن‌چه اهميت دارد، تيرك اصلي است كه سراپرده را نگه‌داشته است.» 

ما نخست ايراني هستيم، سپس زاده‌ي يكي از شهرهاي ايران
بقايي افزود: «برخي از همين جدايي افكن‌ها مي‌گويند كُردي زبان مادري ماست. اما نمي‌دانند كه كُردي يكي از شاخه‌هاي زبان پارسي است. كُردها همان مادها هستند. نخستين پله‌ي ناداني اين است كه كسي بگويد:”من كُردم، تو فارس“! اين سخن نادرستي است. پارس و فارس همان ايران است. زماني از دكتر محمد معين، استاد بزرگ و فرزانه‌ي ما، پرسيدند:”شما كجايي هستي؟“. گفت:”من ايراني و زاده‌ي گيلانم“. همه‌ي ما بايد اين‌گونه باشيم. ما ايرانياني هستيم كه در شيراز، يا همدان، يا يزد‏، يا هرجاي ديگري از ايران زاده شده‌ايم. معين، كه درباره‌ي زادگاهش چنين پاسخي مي‌داد، پايان‌نامه‌ي دانشگاهي‌اش را درباره‌ي آداب و آيين‌ها و لهجه‌ي گيلاني‌ها ننوشت؛ پايان‌نامه‌ي او درباره‌ي ”مزديسنا و ادب پارسي“ بود.»

جدايي‌افكن‌ها مي‌خواهند هويت ايراني را از ميان بردارند

بقايي در پايان گفت: «به آن‌هايي كه دنبال جدايي از مركزيت فرهنگي ايران هستند، بايد گفت: «ناديده گرفتن فردوسي و سعدي و حافظ و سهروردي به كنار، آيا شما كرانه‌‌هاي درياي مازندران و نفت خوزستان و كرانه‌هاي دلپذير و زيباي گيلان را نمي‌خواهيد؟ نبايد فريب شبكه‌هاي تلويزيوني كشور ساختگي آن سوي مرزها را خورد. آن‌ها مي خواهند هويت ايراني را از ميان بردارند. جواناني هستند كه از روي ناآگاهي و بي‌خبري از تاريخ ايران، از آن سخنان گمراه‌كننده‌ اثر مي‌گيرند. چون شبكه‌هاي آن‌ها يكسره از زبان مادري سخن مي‌گويند. اما نمي‌دانند كه ٨٠ درصد آن زبان، فارسي است و اگر به دادشان نرسيده بودند، زبان آن‌ها در حوزه‌ي فرهنگ و مدنيت نمي‌توانست گليم خود را از آب بيرون بكشد.»
اين سخنراني پسين يكشنبه ١٢ شهريورماه در بنياد فرهنگي جمشيد جاماسيان انجام شد 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:ايران,هويت ملي,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

  نخستین دودمان فرمانروا در تاریخ اساطیرى و حماسى ایران زمین «پیشدادیان» بودند. پیشداد به معنى «اولین کسى که قانون آورده است». در شاهنامه فردوسى نخستین پیشدادى «گیومرث» (کیومرث) (کیومرس) بود که در متون اوستایى و باستانى نخستین انسان آریایى و اولین فرمانروا بوده و مطابق متون اساطیرى بعد از اسلام نخستین مرد کیومرث و نخستین زن «مردیانه» بود. بعد از او به ترتیب هوشنگ و جمشید به جهاندارى مى رسند. ضحاک تازى بعد از آنکه جمشید را شکست مى دهد، مدتى بر ایران حکومت مى کند و فرزندان جمشید را اسیر مى نماید. اما دچار قیام کاوه آهنگر و فریدون مى شود. بعد از زندانى شدن ضحاک در دماوندکوه، فریدون، منوچهر، نوذر، زاب و گرشاسب به فرمانروایى و سردارى مى رسند. بعد از زوال پیشدادیان یکى از نوادگان منوچهر به نام کیقباد به کمک رستم قهرمان داستان هاى حماسى ایران، فرمانروایى خاندان کیان را پایه ریزى مى کند.

نویسنده : 

بقيه در ادامه مطلب 

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
ادامه مطلب
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:اسطوره های ایران,اوستا,ایزد,افسانه های ایران,پادشاه,پیشدادیان, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 به بهانه زادروز اين دانشمند بزرگ و فرزانه  ايران زمين مختصري از بيوگرافي وي را درادامه قرار داده ام.

 

 

محمّد زَکَریای رازی (۲۵۱ه.ق.۳۱۳ ه.ق.) پزشک، فیلسوف و شیمی‌دانایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به‌عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.به گفته جرج سارتن، پدر تاریخ علم، رازی «بزرگ‌ترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود.» این دانشمند ایرانی از آن‌جا که کتاب‌های خود را به زبان عربی می‌نوشت، نزد غربیان به جالینوسعرب نیز مشهور بوده‌است.به پاس زحمات فراوان رازی در داروسازی روز پنجم شهریورماه (۲۷ اوت)، روز بزرگداشت زکریای رازی شیمی‌دان بزرگ ایرانی و روز داروسازی نام‌گذاری شده است.

زندگی:

نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیه‌اش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتاب‌هایشان او را محمد بن زکریای رازی خوانده‌اند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نام‌های رازس Rhazes=razes و الرازی Al-Razi در کتاب‌های خود یاد کرده‌اند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری زاده شد و دوران کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عود می‌نواخته و گاهی شعر می‌سروده‌است. بعدها به زرگری و سپس به کیمیاگری روی آورد. وی در سنین بالا علم طب را آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آن‌که در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشم به پزشکی روی آورد. در کتاب‌های مورخان اسلامی آمده‌است که رازی طب را در بیمارستانبغداد آموخته‌است، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاهجندی شاپور بوده‌است و رازی برای آموختن علم به بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آن‌جا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان «معتضدی» را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی، به ری بازگشت و عهده‌دار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایت‌های مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیایی چون بخار جیوه می‌داند.

رازی در تاریخی بین ۵ شعبان۳۱۳ه.ق. الی ۳۱۳ ه.ق. در ری وفات یافته‌است. مکان اصلی آرامگاه رازی نامعلوم است.

شیمی و داروسازی

رازی تحصیل شیمی را پیش از پزشکی شروع کرده‌است و در آن آثاری چشم‌گیر از خود برجا گذاشته‌است. عمدهٔ تأثیر رازی در شیمی طبقه‌بندی او از مواد است. او نخستین کسی بود که اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد. وی پایه‌گذار شیمی نوین است؛ با وجود آن‌که کیمیاگری را باور دارد. «هر چند که بعضی از کیمیاگران معاصر در ایران نوعی از تبدل ناقص فلزات را به طلا «تبدل رازی» می‌نامند. ولی چون رازی از دیدگاه مراحل بعدی علم در نظر گرفته شود، باید او را یکی از بنیان‌گذاران علم شیمی بدانیم.»  در کتاب «سرّ الاسرار» او می‌خوانیم که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز (به گفته او جسد و روح) تقسیم می‌کند و اگر در این زمینه اشتباهاتی می‌کند، چندان گریزی از آن ندارد. برای نمونه جیوه را شبه‌فلز می‌خواند در صورتی که فلز بودن جیوه اکنون آشکار است.

کشف‌های بسیار به رازی نسبت داده می‌شود از جمله:

  • رازی کاشف الکل است.
  • از تأثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت، اسید سولفوریک فراهم کرد و با داشتن اسید سولفوریک بدست آوردن دیگر اسیدها آسان بود
  • از تأثیر آب‌آهک بر نوشادور (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک بدست آورد.
  • با اثر دادن سرکه با مس، استات مس یا زنگار تهیه کرد که با آن‌ها را زخم را شستشو می‌دادند
  • از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد
  • برای نخستین بار از نارنج اسید سیتریک تهیه کرد.
  • او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آن‌ها برای درمان بیمارانش بهره گرفت.

 

يك لينك مفيد در ارتباط با بيوگرافي زكرياي رازي:

http://www.crystalinks.com/al-Razi.html

 

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:محمد زكرياي رازي,دانشمند ايراني,زادروز زكرياي رازي,اسید سولفوریک,الكل,اكسيد آرسنيك, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:کاریکاتور,پهنای باند,اینترنت,سرعت اینترنت, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

با عرض تسلیت به تمام ایرانیان مخصوصا اذربایجانیان گرامی:

هموطنان می‌توانند از طریق شماره حساب ۸۸۸۸بانک ملی شعبه کمیته امداد امام خمینی (ره) قابل واریز در تمامی شعب این بانک در سراسر کشور کمکهای خود را به زلزله زدگان آذربایجان شرقی اهدا کنند.(خبرگزاری مهر)

امیدوارم هرگز شاهد چنین صحنه های دلخراشی در کشور عزیزمان ایران نباشیم.

ادامه عکس ها در ادامه مطلب

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
ادامه مطلب
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:زلزله,آذربایجان,کمک های مردمی,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

در حالی كه مسئولان وزارت تجارت و نمایندگان مجلس علت گرانی گوشت مرغ را ناشی از وجود واسطه ها دانسته و اعلام می كنند مشكل مرغ ۷۵۰۰ تومانی كمبود خوراك و گرانی آن نیست، محاسبات انجام شده خلاف این موضوع را نشان می دهد.  بر اساس یك محاسبه ساده قیمت مرغ در بازار بر اساس هزینه تمام شده حدود ۷۱۰۰ تومان می شود و این یعنی حدود ۵۰۰ تومان از مبلغ بازار كمتر است كه می توان این رقم را به گرانی گوشت مرغ و نقش فرصت طلبان نسبت داد.

 به گزارش خبرنگار كشاورزی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از آنجایی كه كنجاله سویا پس از كمی تعدیل قیمت اكنون به كیلویی ۱۲۵۵ تومان رسیده اما به جای آن ذرت به كیلویی ۶۷۵ تومان افزایش یافته است به گفته مدیرعامل اتحادیه سراسری مرغداران گوشتی كشور بر این اساس قیمت تمام شده هر كیلو مرغ زنده در مرغداری به طور میانگین به ۴۹۰۰ تومان رسیده است.   با توجه به اینكه ۲۸ درصد از وزن هر كیلوگرم مرغ زنده امیاء و احشام بوده و در حین كشتار از دست می رود، از هر كیلوگرم مرغ زنده ۷۲۰ گرم گوشت مرغ استحصال می شود كه این وزن از دست رفته روی هر كیلو گوشت مرغ مجددا محاسبه می شود به این ترتیب ۱۴۰۰ تومان به قیمت اولیه مرغ زنده افزوده می شود و بهای هر كیلوگرم آن به ۶۳۰۰ تومان می رسد.  حال با توجه به محاسبه كیلویی ۱۲۰ تومان هزینه كشتار و بسته بندی گوشت مرغ ـ كه رییس انجمن صنفی طیور آن را عنوان و تاكید كرده این نرخ به هیچ وجه بیش از ۱۲۰ تومان نبوده است ـ تا این مرحله هزینه تمام شده هر كیلو گوشت مرغ ۶۴۲۰ تومان می شود.   همچنین به گفته مدیرعامل اتحادیه مرغداران گوشتی كشور كیلویی ۲۰۰ تومان هزینه خرده فروشی برای مغازه داران در نظر گرفته می شود كه قیمت این محصول تا بدین جا به ۶۶۲۰ تومان می رسد. اما با توجه به اینكه بخشی از نیاز مرغ استان تهران به صورت زنده از استان های همجوار از جمله مازندران، سمنان، قم، قزوین و اراك تامین می شود و روزانه از مرغداری های این استان ها به كشتارگاه های تهران منتقل می شوند، هزینه حمل و نقل مرغ زنده كه از مسافت های گوناگون به كشتارگاه می رسد را نیز باید لحاظ كرد. همچنین هزینه حمل گوشت مرغ از كشتارگاه به مغازه های مختلف موجود در سطح شهر هم به عنوان هزینه حمل و نقل اضافه می شود حال اگر هزینه حمل و نقل هر كیلو مرغ ۲۰۰ تومان در نظر گرفته شود قیمت تمام شده هر كیلوی آن تا اینجا به ۶۸۲۰ تومان می رسد.  در عین حال ذكر این نكته ضروری است كه مبلغ ۴۹۰۰ تومانی مرغ زنده به طور میانگین بوده و این مبلغ در استان تهران بیش از این میزان است. در این میان سود عاملان واسطه ای كه مرغ زنده را از مرغداری به كشتارگاه تحویل می دهند و پس از كشتار توزیع می كنند هم به هزینه تمام شده هر كیلو مرغ اضافه می شود كه اگر این مبلغ را نهایتا ۲۸۰ تومان در هر كیلوگرم درنظر گرفته شود، حدود ۴۰۰ تومان مبلغ مازاد و حلقه گم شده باقی می ماند كه به نظر نمی رسد مشكل گرانی گوشت مرغ كیلویی ۴۰۰ تومان باشد و انتظارات مسئولان و مصرف كنندگان از كاهش قیمت گوشت مرغ انتظار كاهش كیلویی ۲۵۰۰ تومانی است!  چراكه طبق وعده مهدی غضنفری ـ وزیر تجارت ـ گوشت مرغ در این هفته با ۲۵۰۰ تومان كاهش قرار است كیلویی به كمتر از ۵۰۰۰ تومان تقلیل یابد؛ البته اینكه چگونه و با چه سیاستی قرار است هزینه تمام شده تولید كاسته شود یا اینكه یارانه پرداخت شود یا .... تاكنون اعلام نشده است.  این درحالی است كه مدیرعامل شركت پشتیبانی امور دام از وفور نهاده های تولید خبرداده و تصریح كرده عامل گرانی گوشت مرغ خوراك و دان مرغ نیست و علت آن را باید در جایی دیگر جست جو كرد! همچنین ایرج ندیمی ـ عضو كمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی ـ نیز تاكید دارد مرغ نباید بیش از ۴۰۰۰ تومان باشد یا نهایتا چندصد تومان بالاتر؛ در غیر این صورت سوء استفاده و تخلف صنف، رانت، واسطه گری و دلالی غیرمولد وجود دارد.  در پی روند صعودی نرخ گوشت مرغ و اختلاف نظر مرغداران با شركت پشتیبانی امور دام در زمینه مشكلات مربوط به واردات و كمبود خوراك مرغ و گرانی آن، قرار بود هفته گذشته مشكلات تولید گوشت مرغ و قیمت این محصول در بازار مصرف در نهاد ریاست جمهوری و با حضور رییس جمهور و مرغداران و مسئولان وزات تجارات مورد بررسی قرار گیرد اما این جلسه لغو و تصمیم گیری در این خصوص به هفته جاری موكول شد.حال باید منتظر ماند و دید آیا مسئولان در هفته جاری بنا دارند كه به بررسی مشكلات و تصمیم گیری در این باره بپردازند و مصرف كنندگان به مرغ ۵۰۰۰ تومانی برسند؟!

گزارش : خبرگزارى ايسنا (www.isna.ir)

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:گرانی مرغ,قیمت مرغ,مرغ,گرانی, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

توضیح: هر اونس معادل 28.35 گرم می باشد.

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:خاویار,خاویار ایران,قیمت,قیمت خاویار,قیمت روز,iranian osetra, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

طی اقدامی عجیب اماراتی ها اقدام به رای گیری برای تغییر نام خلیج همیشه فارس و حق حاکمیت جزایر ایرانی نموده اند .آدرس سایت مربوطه :

www.persianorarabiangulf.com  و یا www.tunbs.com  می باشد.(حتما رای بدهید)

جالب است کشوری که خود در 2 دسامبر 1971 از بریتانیا استقلال پیدا کرده ادعایی هم نسبت به مالکیت و اسم یکی از قدیمی ترین شاخآب های جهان داشته باشد .

در ادامه تاریخچه ای مختصر از جزیره ایرانی ابوموسی ذکر گردیده است:

این جزیره در اسناد تاریخی و نقشه ها با نام بوموو BoumOuw بوم+اوو(Aouw) یعنی آب (معرب آن بومف) و با نام گپ سبزو (به معنای جای سبز) و بوم سوز یا بوموسو BoumSou. ثبت شده (بوم به معنی مکان است و «سو» چند معنی دارد سو Souw را اگر مخفف سوز Souz بدانیم نام یک نوع سبزی است و بطور کلی نیز سوز souwz در زبان فارسی کهن معنی سبز می‌دهد و در مجموع می‌توان آن را به معنای مکان سبزنامید).  نام ابوموسی یک نام جدید می‌باشدو سابقه آن به حدود بیشتر از یکصد سال قبل برمی گردد که یکی از ساکنان بنام ابوموسی این نام را بجای بوموسو BoumSou رایج ساخت. بعضی سوز را کوتاه شده سوزان به معنی داغ گرفته اند که درست نیست.زیرا سبزو دقیقا هنوز هم در گویش محلی معنی سبز می دهد واین جزیره در مقایسه با صحرای عربی جزیره ای سبز است. و حتی گرمای آن نیز به مراتب کمتر از صحرا است.و معتدل ترین هوا در خلیج فارس را دارد. نام بوموسی در نقشه ها، کتب تاریخی و جغرافیای قدیم و جدید کشورها دبده می شود. به طور نمونه در نقشه ای که در سال 1967 توسط دولت شوروی سابق چاپ گردید، نام ایرانی بوموسی برای این جزیره به کار رفته است. نام بوموسی برگرفته از نام یکی از سرداران کریم خان است که پس از حضور در این جزیره نام خود را بر آن نهاده است. انگلیسی ها پس از نفوذ در خلیج فارس به منظور کنار گذاشتن عناصر ایرانی از این جزیره عنوان جعلی ابوموسی را برای جزیره به کار بردند.

حاکمیت ایران بر جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک ریشه در دورهٔ امپراطوری‌های عیلامی، ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی دارد. در این دوران نظم و امنیت ایرانی (persianpax) بر سراسر این پهنه آبی خلیج فارس و جزایر آن حکم‌فرما بود. جزایر سه‌گانه در سال ۱۹۰۸ به طور کامل تحت اشغال بریتانیا به عنوان قیم رسمی امارات متصالحه در آمد اما تا سال ۱۹۷۱ هیچ کدام از دولت‌های ایران این اشغال را قبول نداشته و ابوموسی به همراه تنب بزرگ و کوچک در تقسیمات کشوری ایران قرار داشتند.

 

مساحت این جزیره در حدود ۲۵ کیلومتر مربع می‌باشد. جزیرهٔ ابوموسی در ۲۶ درجهٔ خط عرض شمالی و در ۵۵ درجهٔ خط طول شرقی واقع شده‌است.

فاصله میان «جزیره ابوموسی» و جزایر تنب به دلیل عمق مناسب آب تنها مسیر قابلکشتیرانی برای نفتکش‌های بزرگ است.

برگرفته از ویکی پدیای فارسی

 

 

ثبت دامنه آسایشگاه خیریه کهریزک
نویسنده: پیمان کیان. ׀ تاریخ: برچسب:خلیج فارس, تاریخچه ابوموسی, رای به خلیج فارس ,تنب بزرگ و کوچک,جزایر سه گانه, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 ... 19 20 21 22 23 ... 26 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , scientific.alborz.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com